معنی قله ها

حل جدول

قله ها

قلل


قله

سرکوه

لغت نامه دهخدا

قله

قله. [ق ُ ل َ] (اِ) نوعی از انگور. || اسبی که رنگش به زردی مایل باشد. (برهان).

قله. [ق ُل ْ ل َ] (اِ) نوعی از رنگهای اسب. (آنندراج) (بهار عجم):
کمیت قله نژاد آنکه داغ جم دارد
سبک درآر بمیدان و گرم گردانش.
خواجه سلمان (از آنندراج) (بهار عجم).
رجوع به قُلَه شود.

قله. [ق َ ل َه ْ] (ع مص) چرکین اندام و زرد شدن آن و داغ داغ شدن پوست از بسیاری ادرفن. || سیاه شدن اندام یا برکنده شدن پوست ازسختی و خشکی. و فعل آن از سمع است. (منتهی الارب).

فرهنگ معین

قله

(قُ لَّ) (اِ.) اسبی که رنگش به زردی مایل باشد.

بالاترین بخش کوه، بالای هر چیزی، جمع قلل. [خوانش: (قُ لُِ) [ع.] (اِ.)]

(~.) (اِ.) سبوی بزرگ.

کلمات بیگانه به فارسی

قله

چکاد

فارسی به عربی

قله

ذروه، ربوه، قمه، نقطه

گویش مازندرانی

قله

دژ قلعه

فرهنگ فارسی هوشیار

قله

بلندترین نقطه چیزی را گویند بلندترین نقطه چیزی

فارسی به ایتالیایی

قله

zenit

cima

vetta

معادل ابجد

قله ها

141

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری